حرفهای عکسها
پیشه ام عبور است چهارچشمی از کنارحرفهای عکسها
پیشه ام عبور است چهارچشمی از کناردرباره من
تا عابرِ آبروی آبی شاعر!
با لرزشِ شانهای خرابی شاعر!
جای گله از هیچ کسی دیگر نیست
چون خانهخرابِ شعرِ نابی شاعر!....
(استاد علی بداغی)
ادامه...
روزانهها
همه- بانوی عابر
- شعرها
- نگاهی و یادی
- فردایین پارسی کمی بیشتر درباره آقای پرویز خمسه پور( ابرانپور) بدانید
- شهاب مقربین
- لیلا کرد بچه از خوندنش لذت میبرم
- تو
- سهبا
- وبلاگ سابقم وبلاگ قبلی
- آرام خیال بهشت
بایگانی
- خرداد 1394 1
- بهمن 1393 1
- دی 1393 1
- مهر 1393 1
- شهریور 1393 1
- مرداد 1393 1
- خرداد 1393 11
- اردیبهشت 1393 6
- فروردین 1393 2
- اسفند 1392 3
- بهمن 1392 1
- دی 1392 3
- آذر 1392 3
- اردیبهشت 1392 1
- اسفند 1391 9
- آذر 1391 4
- تیر 1391 1
- فروردین 1391 2
- بهمن 1390 6
- دی 1390 1
- آذر 1390 16
- آبان 1390 13
- مهر 1390 32
- شهریور 1390 1
آمار : 36648 بازدید
Powered by Blogsky
عابر
یکشنبه 8 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 12:28 ب.ظ
سلام..
نمیدونی چققققققدر دلم برات تنگ شده!واسه یه دل سیر نگاه کردنت...تو این مدت هر وقت دلم بدجور برات تنگ میشد عکستو نگاه میکردم!
به همون اندازه ای که فکر میکردم مهربونه صورت قشنگت
ایشالله به زودی میرم خونه و از خجالت همتون در میام!
یه عالمه دوست دارم....
مراقب خودت باش خواهر دوست داشتنی من
عاشقتم صبا جان
تو ماهی
خودتم مراقب خودت باش خیلی
هزار تا گل ...
@>--------
زیبا بود
آرامش انگیز بود
مال شما :)
هر چیزی مال کسیه که بیشتر قدرشو بدونه...
اگه حتی تو دستاش نباشه ...
حقیقت اینه که چیزی که شما رو آروم میکنه مال شماست :)
سلام ممنون که سر زدید ، فکر میکنم باید عکاسی رو خیلی دوست داشته باشین ، اینم یه نقطه مشترک دیگه چون من هم عکاسی رو دوست دارم و سالهاست عکاسی میکنم. خوشحال شدم از آشنایی با شما.
خوش به حالتون
من هنوز به یکسال نرسیده که دوربین دارم وهنوز اسم کاری که میکنم و عکاسی نمیذارم. یه جور گزارش تصویری از جاهایی که دوسشون دارم و شاید دفتر خاطرات تصویری باشه :)
برای من آشنایی با شما واقعا باعث خوشحالیه
حالا که با یه عکاس حرفه ای آشنا شدم صمیمانه خواهش دارم ازتون که اگه عکس قابل نقدی تو عکسهام دیدین منو از نظرات سازندتون بی بهره نذارید...
باز هم خیلی ممنونم
الان مرا در اوج اشتیاق همین طور رها نکن
بگو کجا هست اینجا اصلا؟
شدیدا میل دارم ببینمش
استانبول بود...
خوشمزه ترین قهوه عمرم و اونجا خوردم...
متاسفانه اون موقع شما رو نمیشناختم که بگم جاتون خالی بود...
اگه بازم ازش عکس داشتم براتون میفرستم :)
خیلی زیبا بود
اما روی آب ترسناکه نه؟!
ترس..
اینروزا این واژه خیلی توی ذهنم برو بیا داره...
ترس اصلا چیه آرام؟
ممنون که زیبایی هار و میبینی و میگی آرام
تو رو خیلی دوست دارم
دوست من پانل متحرک سمت راست چرخیدن توی وبلاگتو کند میکنه. حتما جذابتر و زیباتره که باشه اما تحرکش بخصوص توی موبایل بعضا آدمو از ادامه‌ی حرکت منصرف میکنه.
من تا به حال با موبایل امتحانش نکردم! فک نکنم بشه حذفش کرد
باید قالبمو عوض کنم!
چقدر خوابیدن در این خانه آرام بخشه...خود خانه مثل ننو میشه...
یه خونه مثل یه قایق :)
مثل یه ننو
...
که استانبول بوده اینجا؛ که قهوه هاشُ تنها تنها خوردی اینجا.. باشه، یکی طلبت ..
عرض شود که...
من چی بگم الان! جز شرمندگی!